اکنون که این جستار را میخوانید، حتما سخنان عبدالکریم سروش در نقد نشست ۲۱ بهمن هشت شخصیت مخالف جمهوری اسلامی در دانشگاه جورج تاون واشینگتن دیسی را شنیدهاید و میدانید که او آنها را به «پهن کردن بساط رهبری برای ایران» متهم کرده است. همچنین بعید میدانم حرفی را که بدون نام بردن از گلشیفته فراهانیــ از شرکتکنندگان در این نشستــ درباره او زد، نشنیده باشید. او در مورد این بازیگر سینما گفت: «یکی از آنها که تا امتحان نداد و سرتاپا برهنه نشد، او را درون خانواده هنری نپذیرفتند.» به این سخنان سخیف و زنستیزانه پاسخهای مختلفی داده شده است و به دوبارهگویی در مورد آن نیاز نیست. من در این جستار میکوشم «سروش» را از طریق «سروش» نقد کنم؛ به عبارت دیگر، حرفهایی را که در ساحتی دیگر زده است، ملاک نقد همین جمله او درباره گلشیفته قرار دهم تا ابعاد تازهای از او روشن شود.
عبدالکریم سروش در یکی از سخنرانیهایش میگوید: «هرگاه یک پیشوای دینی، یا هرکس دیگری، حکیمی، فیلسوفی، سخنی گفت بدون آنکه دلیلی همراهش باشد و برای شما استدلال نکرد، اگر شما آن مقام را قبول دارید، خب قبول میکنید. مثلا پیامبر گفت نماز صبح را دو رکعت بخوانید و دلیلی هم نیاورد که برای چه میگویم دو رکعت بخوانید؛ حکمش این است، خدا گفته است و بخوانید. خب ما اگر او را به پیامبری قبول داریم، البته امرش را هم مطاع میدانیم و معتقدیم یک چیزی هست... اما اگر کسی سخنی گفت و دلیلی برایش آورد، با دلیل آوردن در واقع نسبت سخن با سخنگو بریده میشود؛ یعنی شما دیگر مستقل از گوینده سخن، میتوانید به آن سخن نظر کنید و دلیلش را ببیند؛ اگر آن دلیل رسا بود و توانست آن مدعا را تحکیم و اثبات کند، خب البته مطلوب است و اگر نتوانست که بهاصطلاح بزنیدش به دیوار، یعنی دیگر اعتنا نکنید.»
البته این سخن سروش سست است زیرا اکنون در عصر پرسشگری به سر میبریم و هیچ امری نباید برایمان مطاع باشد؛ مگر دلیلی برایش آورده شود و دلیلش قانعمان کند و از پس چونوچراهایمان برآید؛ اما چون فرض محال، محال نیست، سست بودن سخن سروش را نادیده میگیرم و استدلال او را بررسی میکنم.
سروش معتقد است دلیل اینکه به گلشیفته فراهانی اجازه دادند به درون خانواده هنرمندان وارد بشود، این است که «سرتاپا برهنه شد». با مسامحه میپذیریم منظورش «خانواده هنری» خارج از ایران است؛ وگرنه نگاهی مختصر به فعالیت هنری گلشیفته در داخل ایران نشان میدهد که او از سال ۱۳۷۶، وقتی هنوز نوجوان بود، با بازی در نقش «میم» در فیلم «درخت گلابی» به کارگردانی داریوش مهرجویی، نشان داد که بازیگر قابلی است و برای نقشآفرینی در این فیلم، جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن جشنواره فیلم فجر را برنده شد و در ۱۴ سالگی جوانترین فردی بود که این جایزه را به خود اختصاص داد.
او با چنین پشتوانهای و با پشتکار زیاد جوایز متعددی برنده شد و سرانجام با فیلم «درباره الی» (به کارگردانی اصغر فرهادی) در جهان دیده و آنقدر پسندیده شد که ریدلی اسکات، یکی از کارگردانان برجسته سینمای جهان که فیلمهایی مانند «تلما و لوییز»، «گلادیاتور»، «سقوط شاهین سیاه» و چندین فیلم درخشان دیگر در کارنامه دارد، از او دعوت کرد در فیلم «یک مشت دروغ» نقش عایشه، یک پرستار اردنی، را بازی کند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
گلشیفته در «یک مشت دروغ» مستقیم با دیکاپریو همبازی بود. جدا از اینکه بازیگران برجسته دیگری مانند راسل کرو و مارک استرانگ هم در این فیلم حضور داشتند و در پوستر رسمی آن که کمپانی برادران وارنر منتشر شد، نام گلشیفته فراهانی در فهرست بازیگران فیلم در ردیف چهارم و بهعنوان نخستین بازیگر زن فیلم به چشم میخورد.
او با چنین سرمایهای به ایران بازگشت و شاید انتظار داشت برایش فرش قرمز پهن کنند و او را سبب افتخار ایران و ایرانیان بدانند اما زن بودن در جمهوری اسلامی یعنی ناموس مردان حاکم بودن و آنها برنمیتابند که ناموسشان در کنار مردان اجنبی ظاهر شود. گلشیفته به جای قدم گذاشتن بر فرش قرمز، پشت میز بازجویی رفت و پاسپورتش را از او گرفتند و عملا ممنوعالخروج شد و نتوانست در فیلم بعدی آمریکایی که به او پیشنهاد شده بود، بازی کند.
او سرانجام به این نتیجه رسید که ماندن در ایران یعنی ممنوعالکاری دائمی و برای همین، ممنوعالخروجیاش را پی گرفت و به فرانسه مهاجرت کرد و با خیال راحت بهعنوان یک بازیگر فرانسوی ایرانیتبار بسی خوش درخشید؛ آنقدر که وقتی وبسایت IMDb در روزهای پایانی ۲۰۲۰، فهرستی از محبوبترین «ستارههای نوظهور» سینمای جهان منتشر کرد، نام گلشیفته فراهانی در رده هشتم این فهرست قرار داشت.
تمام این «مقدمه» طولانی برای این بود که نشان دهیم «تالی» سخن عبدالکریم سروش «فاسد» است و این گزاره شرطی کار نمیکند؛ پس باید «بهاصطلاح بزنیمش به دیوار یعنی دیگر اعتنا نکنیم» اما یک سوال دیگر مانده است؛ آیا «ارزشها» مطلق زمانی و مکانیاند؟ یعنی یک ارزش خوب در همه مکانها و زمانها خوب است و یک «ارزش بد» بد است و مکانمند و زمانمند نیست؟ پاسخ این سوال را هم میتوانیم در سخن خود سروش پیدا کنیم.
سروش در یکی از سخنرانیهایش که به تعبیر خود درباره «سخنان سخیف غزالی در مورد زنان» است، بهروشنی میگوید: «داوری در مورد دیگران، دیگرانی که یا در جای دیگری در جهان زندگی میکنند یا در زمان دیگری در تاریخ زندگی میکردند، فوقالعاده حساس است؛ یعنی ما مطلقا مجاز نیستیم ارزشهای زمانه خودمان را باور کنیم و آن را معیاری برای قضاوت در حق دیگران در گذشتههای تاریخ یا در پارههای دیگر جغرافیا بگیریم.»
او در ادامه میگوید که مثالهای فراوان میتوان زد: «شما به بردهداری نگاه بکنید؛ شما به مجازات اعدام نگاه بکنید؛ شما به همین مسئله زنان نگاه بکنید؛ شما ببینید که گذشتگان چگونه میاندیشیدند و امروزیها چگونه میاندیشند...» پس از آن حرفهایی میزند و کار را به دفاع از حقوق همجنسگرایان هم میکشد؛ به طوری که اگر فقط صدا را میشنیدید، امکان نداشت تصور کنید این را یک دیندار میگوید؛ در حالی که اساس منطق دین بر مطلق بودن ارزشها در تمام زمانها و همه مکانها است.
او برخلاف آنکه میگویند «حلال دین محمد تا قیامت حلال است و حرامش حرام»، در همین سخنرانی، نقل به مفهوم میگوید: «۲۰۰ سال دیگر ارزشهای امروز ما را به سخره میگیرند.»
به هر حال مطلق بودن یا نسبی بودن ارزشها بحث دیگری است اما همانقدرش به کار ما میآید که نقض حرف خود سروش است. باید گفت: آقای سروش! شما مطلقا اجازه ندارید ارزشهایی را باور کنید و ملاک قضاوت دیگران قرار دهید که در زمان و مکان خاصی معتبرند.
میگویند اگر میخواهید آدمها را بشناسید، هنگام عصبانیتشان آنها را ببینید. ظاهرا آقای عبدالکریم سروش هم از کنفرانس هشت مخالف جمهوری اسلامی در دانشگاه جورجتاون عصبانیاند و دیگ احساساتشان به جوش آمده و منطق صلبشان سست شده است و دهان گشودهاند و یاوه بیرون ریختهاند. البته این اولین بارشان نیست و بعید است آخرین بارشان باشد.